سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا

نوشته شده در  شنبه 88/8/2ساعت  10:43 عصر  توسط قطره ای از دریا 

 کودک از بلندی خانه داشت می افتاد ،
اهالی کوچه می دویدند تا به او برسند اما مطمئن بودند تا به او برسند حتما ً می میرد ،
ناگهان مرد عابر دستش را به دعا بلند کرد : خدایا نگهش دار !
کودک چند لحظه ایی بین آسمان و زمین ماند ،
گفتند : تو یا جادوگری یا از اولیاء  .
گفت : هیچ کدام . بنده خدا .
فقط عمری او خواست من اجرا کردم . حال یک بار من خواستم او اجرا کرد .
خدایا ، از خجلت سبکی توشه ام سرم پایین است ، اما چشمان دلم رو به آسمان .
من نه آن مرد عابرم و نه آنقدر بی معرفت که ندایت را نشنیده بگیرم ...
دستانم رو به آسمان است : الهی من لی غیرک ...
نگذار در گذر از پستی و بلندی های زندگی زمین بخورم ...
الهی ... گاه گاهی ... نگاهی .


  • کلمات کلیدی :


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    یه سوال ؟
    هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شده به عشق
    چرا کسی فیلمش را نمی سازد ؟
    [عناوین آرشیوشده]