سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها )

نوشته شده در  جمعه 90/2/9ساعت  1:49 عصر  توسط قطره ای از دریا 

 

فاطمیه

کثرت در وحدت " تو "
این عکس مرا به یاد روز حشر می اندازد
آیا آن روز هم زیر این پرچم ایستاده ام ؟

 

* آخر گفته اند : در آن روز ظاهر و زبان که نه ، عملت را نگاه می کنند ! بد نیست گاه گاهی نگاه کنیم زیر پرچم که ایستاده ایم !


  • کلمات کلیدی :


  • همیشه ' اکنون ' است

    نوشته شده در  جمعه 90/1/12ساعت  5:2 عصر  توسط قطره ای از دریا 

    علی (ع) فرمودند : " فرزند زمان خویشتن باش " .

    همیشه اکنون است

    برای من همیشه " اکنون " است  ،
    هر روز انگار اول خط شروع ایستاده ام ،
    هر چند خسته تر ،
    اما قول داده ام تا روز آخر عمر بدوم ... 

    ؟!

    پیش روی چشمانم دنیایست !
    هر کس برای خود عالمی دارد ، 
    می ترسم از اینهمه آدم عجیب و غریب ،
    مثل کودکی که می ترسد در بازار دنیا گم شود .
    خدایا ... دستانم را رها نکن .


    پ . ن . گفتم در سال نو بیایم و دلم را خانه تکانی کنم و قاب عکسهای روی دیوار دلم را خلوت کنم ،
    دوستان و آشنایان را بهتر بشناسم و آنها که ... اند را به کناری بگذارم برای سلام و احوال پرسی ؛
    و آنها که اهل دل اند را در جای مخصوص بگذارم ، فکر می کنید چه شد ؟!
    ای کاش اصلاً خانه تکانی را شروع نمی کردم ... روی هر قاب که دستی کشیدم ، آنقدر سست بود که افتاد !
    آمدم دل را آباد کنم ، خرابه شد !
    اما ... خالی شد . 


  • کلمات کلیدی :


  • باغبان عزیز

    نوشته شده در  جمعه 89/12/27ساعت  11:21 صبح  توسط قطره ای از دریا 

    ...

    جمع نقیضین شده این حال و روزم با صفات لا یتناهیت !


  • کلمات کلیدی :


  • صبح می آید

    نوشته شده در  پنج شنبه 89/11/21ساعت  9:1 عصر  توسط قطره ای از دریا 

    صبح می آید

    وقتی او آمد جانها تازه شد ،
    همچون روحی تازه در کالبدی مرده ،
    با گرمای نفسها و کلام یک منجی ،
    زمستان بهار شد ،
    انقلاب شد.

    کجاست احیاگری که احیای ما کند ؟
    زمین رنجور شده !
    نفسها به شماره افتاده ،
    خون در رگهای انسانیت یخ بسته ،
    آدمها  ، زمین و زمان ، همه چشم براه اند ،
    چشم براه وعده خدا ،
    چشم براه یک منجی ...

    الیس الله بصبح قریب .


  • کلمات کلیدی :


  • ' آدمها مثل ِ کتابها هستند '

    نوشته شده در  چهارشنبه 89/10/15ساعت  10:24 عصر  توسط قطره ای از دریا 

    حرفهایی به رنگ آبی آسمان ، شعری از زنده یاد قیصر امین پور ، که در سال 1369 به یاد دکتر شریعتی سرود :

     

    " آدم‌ها مثل ِ کتاب‌ها هستند "
    بعضی آدم‌ها جلدِ زرکوب دارند،
    بعضی جلدِ ضخیم و بعضی نازک،
    بعضی آدم‌ها ترجمه شده اند،
    بعضی از آدم‌ها تجدیدِ چاپ می‌شوند،
    و بعضی از آدم‌ها توقیف
    و بعضی از آدم‌ها فتوکپی ِ آدم‌های ِ دیگر اند.
    بعضی از آدم‌ها صفحاتِ رنگی دارند،
    بعضی از آدم‌ها تیتر دارند، فهرست دارند،
    و روی پیشانی ِ بعضی از آدم‌ها نوشته اند:
    حق ِ هر گونه استفاده ممنوع و محفوظ است.
    بعضی از آدم‌ها قیمتِ روی ِ جلد دارند،
    بعضی از آدم‌ها با چند درصد تخفیف به فروش می‌رسند،
    و بعضی از آدم‌ها بعد از فروش پس گرفته نمی‌شوند.
    بعضی از آدم‌ها را باید جلد گرفت،
    بعضی از آدم‌ها را می‌شود توی ِ جیب گذاشت!
    بعضی از آدم‌ها نمایش‌نامه اند و در چند پرده نوشته می‌شوند.
    بعضی از آدم‌ها خط خوردگی دارند،
    بعضی از آدم‌ها غلطِ چاپی دارند.
    بعضی از آدم‌ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی ِ آن‌ها را بفهمیم.
    و بعضی از آدم‌ها را باید
    نخوانده دور انداخت.
    کتاب‌ها مثل ِ آدم‌ها هستند.
    بعضی از کتاب‌ها برای ِ ما قصه می‌گویند تا بخوابیم.
    و بعضی قصه می‌گویند تا بیدار شویم،
    بعضی از کتاب‌ها تنبل هستند.
    بعضی از کتاب‌ها تقلب می‌کنند،
    بعضی از کتاب‌ها دزدی می‌کنند!
    بعضی از کتاب‌ها به پدر-و-مادر ِ خود احترام می‌گذارند.
    و بعضی حتی اسمی هم از پدر-و-مادر ِ خود نمی‌برند.
    بعضی از کتاب‌ها هرچه دارند، از دیگران گرفته اند.
    بعضی از کتاب‌ها هرچه دارند به دیگران می‌بخشند.
    و بعضی از کتاب‌ها فقیر اند و بعضی گدایی می‌کنند.
    بعضی از کتاب‌ها پرحرف اند، ولی حرف برای ِ گفتن ندارند،
    و بعضی ساکت و آرام اند ولی یک عالم حرفِ گفتنی در دل دارند.
    بعضی از کتاب‌ها بیمار اند،
    بعضی از کتاب‌ها تب دارند و هذیان می‌گویند.
    بعضی از کتاب‌ها، کودکانه و لوس حرف می‌زنند.
    و بعضی از کتاب‌ها فقط غر می‌زنند و نصیحت می‌کنند.
    بعضی از کتاب‌ها پیش از تولد می‌میرند.
    و بعضی تا ابد زنده هستند .

    هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ...


  • کلمات کلیدی :


  • کاوه اشتهاردی یک روزنامه نگار متعهد است

    نوشته شده در  دوشنبه 89/10/13ساعت  12:55 صبح  توسط قطره ای از دریا 

    کاوه اشتهاردی 

    سرنوشت آدمها حتی یک روزش هم با ارزش است .
    نمی دانم قوه محترم قضاییه چرا به خاطر ثابت کردن عدالت محوریش ، احکامی صادر می کند که
    " عدالت محوری " را به " افراد محوری " می کشاند !

    درست است گرایش به فلان حزب و گروه و فرد ، هیچ مصونیتی برای کوچکترین خلاف قانون نیست ،
    فرزند شهید بودن و غیره هم هیچ امتیازی برای ایشان نمی آورد .
    آقای کاوه اشتهاردی از دید ما یک روزنامه نگار متعهد است .

    لحظه ایی تأمل هم کفایت می کند ،
    واقعاً جرم کاوه اشتهاردی " نشر اکاذیب " است ؟!

    واقعاً از دید شما انعکاس گوشه ای از اعتراض مردم به اینهمه خیانت و سوء استفاده از کشورمان
    و ایجاد باندهای قدرت و ثروت و تبعیض و حس بدبینی در مردم ، " نشر اکاذیب " است ؟!

    پس وظیفه رسانه های گروهی و اهل قلم چیست ؟!

     

    * لینک مرتبط : http://ab_o_atash.persianblog.ir/post/341


  • کلمات کلیدی :


  • هلالم کرده ای هلال من / نگاهی کن به روز و حال من

    نوشته شده در  یکشنبه 89/9/21ساعت  8:44 عصر  توسط قطره ای از دریا 

    قصه عاشورا و کرب و بلایت را چندین و چندین بار مرور کرده و می کنم ،
    اما مثل عزیز از دست داده  که تجدید خاطرات داغش را تازه تر می کند ،
    به قصه نامردی و نامردمی ها که می رسم ، کم می آورم ،
    می نشینم و فکر می کنم خودم برایت چه کردم ؟
    خودم کجای این واقعه ام ؟
    آنجا که سیدنا گفت :
    " دیگر جایی برای این ای کاش ها و اگرها نیست...
     کاروان کربلا در راه است و اگر تو را هوس کرب بلاست ، بسم الله " .

    آری همو گفت : " که آنچه در زمان حدوث می بیابد باقی است " ،
    یعنی تا دنیا دنیاست و ما می آییم و می رویم کرب و بلا هم هست ،
    آزمون و بلا و کربلا هم برای ما جاری است ،
    قصه جاذبه خاک و دنیا و مال و منال و مقام و شهوت و ... دنیا هم هست .

    این را هم گفت که " هیچ شنیده ای که مرغی اسیر ، قفس را هم بر دارد و با خود ببرد ؟ "

    تابحال کرب و بلا نرفته ام ، شوق زیارت ش روز و بروز شعله ور تر می شود
    اما دیگر قصد رفتن به هیچ کجا را ندارم .
    حسین من همینجاست ، همینجا .
    باید بمانم و بسازم دو روز باقیمانده را ، شاید دیگر وقتی نباشد ،
    امام زنده ، حی و حاضر در بین ماست ،
    بیایید برایش نذر کنیم و دهه بگیریم ، می بینی سرور مظلومان عالم ؟
    تا سر حسین (ع) بر بالای نیزه نرفت مختارها بیدار نمی شوند ،
    چه فایده نوش دارو بعد مرگ سهراب !

    عزیز ، عاشورا  و واقعه کرب و بلا آزمون یک روزه نیست ؛ روز پس دادن یک عمر است .
    " یاران ؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ... "


    * شاهد دعوت کرد برای نوشتن کاروان غزه از آسیا ، آزادی این سرزمین وعده خداست ، دیگران یا قد ارادت خود را ثابت می کنند و یا نهایت شقاوت خود را ... اما خدا وعده اش را محقق خواهد ساخت . اندکی صبر ، سحر نزدیک است ...

    * جملات داخل گیومه از سیدنا شهید آوینی است .


  • کلمات کلیدی :


  • یا الله یا محمد یا علی یا فاطمة یا صاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی

    نوشته شده در  دوشنبه 89/9/8ساعت  11:49 عصر  توسط قطره ای از دریا 

    دام

    دامهای شیطان پهن شده ، هر چند سست اما تمام لحظاتم را نشانه گرفته
    حال من مانده ام و این راه پر فراز و نشیب و دامها !
    روز بروز هم اوضاعم وخیم تر و نفس گیرتر .
    هر چه دارم  می گیری
    و می دهی آنچه نمی خواهم
    نمی دانم ...
    ترسیده ام ؛ شاید .
    دلم خوش بود به بودن او و پناه دستانش
    که آنهم ... چه بگویم ؟!
    واقعیتش این است که این مرحله را از جایی شروع کردی ، که همه چیز را با هم گرفتی
    آنهم یکدفعه و بدون مقدمه ، خلع سلاح شدم
    حتی فرصت ندادی خودم را جمع کنم و آماده شوم
    گله ایی نیست ،
    حرف اینجاست : می خواستی بچشانی طعم حرفهایت را ؟ قبول ؛
    اما مطمئنم رسمت این نیست که بنده ات را در دام مکرهای شیطان گرفتار ببینی .
    هست ؟!

    * با دوستی خاطرات می گفتیم ... دلم برای امام حسن ، غربتش و دعای مجیر صبحها ... تنگ شده


  • کلمات کلیدی :


  • اعجاز کلمه

    نوشته شده در  دوشنبه 89/8/24ساعت  8:1 عصر  توسط قطره ای از دریا 

    با آخرین پیام آورش بساط معجزات عصا و ید بیضا و زنده کردن مردگان و .... برچیده شد .
    چون قرار شد معجزه بشود کلمه ، حرف ، سخن .
    معجزه ایی که تا پایان دنیا بین آدمها نورافشانی و راه بلدی کند .
    او گفته بود این معجزه آنقدر بزرگ و کامل است که حتی نیازی هم به پیامبر دیگری نیست !
    همنیطور هم بود .

    از آمدن این معجزه چند قرن و چند سال می گذرد ؟!
    جای این معجزه بین آدمها کجاست ؟!

    جنس این معجزه که علنی پرده برداری شد ، کلمه و حرف بود ، خودش هم به آن قسم یاد کرد .
    چرا آدمها در استفاده از آن همچون مقام و پول و ملک و سهام و طلا و ... رقابتی ندارند ؟!
    ارزشش را نمی دانند ، یا ...
    نمی دانم !

    این روزها عجیب کلمات در ذهنم ، فکرم ، در خواب و بیداری رژه می روند .
    چرا حرف نمی زنید ، چرا حرف نمی شنوید ، چرا در بکاربردن این معجزه بخل می ورزید ؟!

    از زن و مرد ، باسواد و بی سواد و دانشگاهی و حوزوی و هنرمند و ورزشکار و ...
    نمی دانم چرا کلمات را فراموش کردند ؟

    عرفه ها می آیند و می روند و من هر روز زیر بار این کلمات خمیده تر می شوم .


    * داشتم در بین راه به اعجاز کلمه فکر می کردم ، چند تا نوجوان از کنارم رد شدند ، یکی از آنها دیگر را با -کلماتی- فحش مادر صدا کرد !
    * پدر و فرزندی مسافر تاکسی بودند : بچه سوال می کرد : " بابا چرا خدا بارونش تموم نمیشه ، وای بابا این ماشین قشنگه اسمش چیه ؟ ..." بابا جواب داد : بچه تو چقدر حرف می زنی ؟! فضولی کار بدیه !
    * چند دقیقه آخر کلاس ، صدای کلمات سوره تکویر قبل از اذان از مسجد بلند شد ، یکی از بچه ها با حالتی عصبانی گفت : " اه باز صداش بلند شد ، آدم یاد مرده ها می افته " !
    * در وبلاگ یک روحانی مدعی متفاوت بودن در دنیای مجازی ، نسبت به تجویز کلمه ها در کمال احترام بصورت ناشناس انتقاد کردم ، حتی عمومی هم نکرد !
    * متخصصی ، مدعی انسانیت و آزادی که فریادش گوش آسمان را کر می کند ، در ازای اشتباه بزرگش ، حتی حاضر نشد 1 دقیقه حرف م را بشنود !
    * ...


  • کلمات کلیدی :


  • طلای ناب

    نوشته شده در  شنبه 89/8/8ساعت  7:7 عصر  توسط قطره ای از دریا 

    چقدر این روزها جنس های تقلبی زیاد شده ،
    از هر جنسی هزار جور ِ ناجور هم در بازار هست !
    البته آدمها هم ،
    آدمها هم ،
    آدمها هم ...

    اما طلاهای خالص ، آنها که عیارشان ناب است ،
    در زیر خروارها گل و لای هم که باشند ، خالص می مانند .
    و تو طلای ناب بودی ،
    از آنها که هر چند صد سال می آیند ،
    از آن جنس هایی که در هر بازار مکاره ایی یافت نمی شود ،
    از آن جنس هایی که رنگ نمی بازند ،
    از آن هایی که اهل دردند و نه باعث درد دیگران ،
    از آنهایی که حق اند و دنبال حقیقت ،
    از آنهایی که تنها می آیند ، می مانند و می روند ...

    " و قاف
    حرف آخر عشق است
    آنجا که نام کوچک من
    آغاز می شود "  

    قیصر امین پور

    خدا را شکر که اگر ناب نشدیم ،
    با اهلی آشنا شدیم ،
    که هر بار در عمق کلماتشان غور کردیم ،
    از نو زاده شدیم .

    * قیصر از آن طلاهای نابی است که تا همیشه مدیونش هستم ، حیف که دنیا تاب سنگینی بار دردهایت را نداشت .


  • کلمات کلیدی :


  • <      1   2   3   4   5   >>   >
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    یه سوال ؟
    هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شده به عشق
    چرا کسی فیلمش را نمی سازد ؟
    [عناوین آرشیوشده]