سلام.
داغ محبت تو به دلها نگشت سرد
من بر نخيزم از سر راه وفاي تو
از هستي ام اگرچه برانگيختند گرد
روزي که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد!
ساقي بيار جام صبوحي که شب نماند