• وبلاگ : درياي دل
  • يادداشت : اندر احوال كلاغ
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    جالب بود ياد اين مثنوي استاد خانلري افتادم

    گفت : كه ‹‹ اي يار ببخشاي مرا
    سال ها باش و بدين عيش بناز
    تو و مردار تو و عمر دراز
    من نيم در خور اين مهماني
    گند و مردار تو را ارزاني
    گر در اوج فلكم بايد مرد
    عمر در گند به سر نتوان برد ››
    ****
    شهپر شاه هوا ، اوج گرفت
    زاغ را ديده بر او مانده شگفت
    سوي بالا شد و بالاتر شد
    راست با مهر فلك ، همسر شد
    لحظه اي چند بر اين لوح کبود
    نقطه اي بود و سپس هيچ نبود

    من هم به روزم

    پاسخ

    سلام . زيبا بود استاد .