نوشته شده در چهارشنبه 89/7/28ساعت 7:5 عصر  توسط قطره ای از دریا
در این چند روزه دنیا چه ها که ندیده ایم و چه ها نشنیده ایم !
آنقدر فرصت کم است که اگر بنشینی و شک کنی و مردد شوی به عقب پرتاب می شوی
زندگی اراده ای می خواهد آهنی ، نه اینکه سنگ شوی
بلکه سخت شوی ، تا در مقابل لگدمال دنیا و اهلش له نشوی و تاب بیاوری
آنقدری که بتوانی سر بلند کنی و یا علی بگویی و از نو آغاز کنی
نمی دانم چند بار زمین خورده ام
اما اینقدر هست که در سربالایی زندگی نفسم تنگ می شود
وقتی وجودم را می کاوم ، آب می شوم از شرم
که تو چه ها کرده ای برایم ؟! و چه ها عطا کرده ای ؟! چقدر بیشتر از اندازه ام ؟!
و من هنوز بعضی وقتها مقابلت لب به گلایه باز می کنم که چرا اینطور نشد و این شد !
چه کنم تا ظرفم آنقدر بزرگ شود که لیاقت عطایت را داشته باشم ؟!