نوشته شده در دوشنبه 89/8/24ساعت 8:1 عصر  توسط قطره ای از دریا
با آخرین پیام آورش بساط معجزات عصا و ید بیضا و زنده کردن مردگان و .... برچیده شد .
چون قرار شد معجزه بشود کلمه ، حرف ، سخن .
معجزه ایی که تا پایان دنیا بین آدمها نورافشانی و راه بلدی کند .
او گفته بود این معجزه آنقدر بزرگ و کامل است که حتی نیازی هم به پیامبر دیگری نیست !
همنیطور هم بود .
از آمدن این معجزه چند قرن و چند سال می گذرد ؟!
جای این معجزه بین آدمها کجاست ؟!
جنس این معجزه که علنی پرده برداری شد ، کلمه و حرف بود ، خودش هم به آن قسم یاد کرد .
چرا آدمها در استفاده از آن همچون مقام و پول و ملک و سهام و طلا و ... رقابتی ندارند ؟!
ارزشش را نمی دانند ، یا ...
نمی دانم !
این روزها عجیب کلمات در ذهنم ، فکرم ، در خواب و بیداری رژه می روند .
چرا حرف نمی زنید ، چرا حرف نمی شنوید ، چرا در بکاربردن این معجزه بخل می ورزید ؟!
از زن و مرد ، باسواد و بی سواد و دانشگاهی و حوزوی و هنرمند و ورزشکار و ...
نمی دانم چرا کلمات را فراموش کردند ؟
عرفه ها می آیند و می روند و من هر روز زیر بار این کلمات خمیده تر می شوم .
* داشتم در بین راه به اعجاز کلمه فکر می کردم ، چند تا نوجوان از کنارم رد شدند ، یکی از آنها دیگر را با -کلماتی- فحش مادر صدا کرد !
* پدر و فرزندی مسافر تاکسی بودند : بچه سوال می کرد : " بابا چرا خدا بارونش تموم نمیشه ، وای بابا این ماشین قشنگه اسمش چیه ؟ ..." بابا جواب داد : بچه تو چقدر حرف می زنی ؟! فضولی کار بدیه !
* چند دقیقه آخر کلاس ، صدای کلمات سوره تکویر قبل از اذان از مسجد بلند شد ، یکی از بچه ها با حالتی عصبانی گفت : " اه باز صداش بلند شد ، آدم یاد مرده ها می افته " !
* در وبلاگ یک روحانی مدعی متفاوت بودن در دنیای مجازی ، نسبت به تجویز کلمه ها در کمال احترام بصورت ناشناس انتقاد کردم ، حتی عمومی هم نکرد !
* متخصصی ، مدعی انسانیت و آزادی که فریادش گوش آسمان را کر می کند ، در ازای اشتباه بزرگش ، حتی حاضر نشد 1 دقیقه حرف م را بشنود !
* ...