نوشته شده در پنج شنبه 88/2/10ساعت 6:57 عصر  توسط قطره ای از دریا
می نویسم و پاک میکنم ... و دوباره می نویسم و پاک میکنم ... دل مرده ام قبول ! اما تو مسیح باش یک جمعه هم بیا زیارت اهل قبور
امروز روز میلاد زینب سلام اله علیهاست ؛ می خواستم از او بگم . حیف دستم با دلم راه نمیاد !
فقط یک کلام به قول سید مهدی شجاعی : سلام بر نماز شب نشسته عاشورای تو ! سلام بر تو ای پیامبر عمیقترین ایثار و ای جلوه گر انفاق ! کردار عاشورای تو برای همیشه انگشت تحیر تاریخ را بر دهان چفت کرده است . سلام ...
چند روزه که دارم دنبال راهی می گردم تا یک مراسم قربانی راه بندازم ! قربانی آمال و آروزهای دور و دراز . قربانی حرفهای بدون عمل . قربانی لفاظی ها یی چون التماس دعا ، یا علی ، در پناه مولا و ... حرفهایی از این دست ، که هر روز برا همدیگه خرج می کنیم . قربانی محبت دیگران در دلم ؛ باید همه رو قربانی کنم ! محبت غیر خدا هر چند با این توجیه که برای خدا باشه . قربانی همه مادیاتی که براش تلاش می کنم ، حتی اگه ذره ایی دلم رو اشغال کرده باشه ! قربانی توقعات ، ذهنیت ها ، بایدها و نبایدهایی که در برخورد با دیگران تو ذهنم ساختم . قربانی تمام عقلانیت ها ، تفکر ها ، نظریه ها و ... .
عجب مراسمی می شه! همه را مسلخ بردن و تهی شدن ! اونوقت خیلی چیزها حل میشه . همه چیزهای غیر معقول ، حرفهای بی منطق ، بی عدالتی ها ، نامهربانی ها ، همه رفتارهای زشت و غیر انسانی و ... اونوقت هی گاه و بی گاه بی قرار نمی شی ، دلت برا دیگران نمی تپه ، دغدغه نداری و ... راحت می خوری و می خوابی و پروار می شی !