نوشته شده در پنج شنبه 88/6/12ساعت 12:39 صبح  توسط قطره ای از دریا
عقلم تصمیم گرفت دلم رو استیضاح کنه ،
به جرم بی حالی، بی رنگی ،
چشمم گفت : من دفاع می کنم ،
اما تا خواست حرفی بزنه ، جاری شد ،
قطره قطره قطره ...
و من متهم شدم ؛ به دلیل عدم دفاع متقاعد کننده برای عقل .
مجلس در حال بازی ، بازی با آبرو ،
مردم در حال بازی، بازی با دنیا ،
من هم در حال تماشا ؛
خدایا سوت پایان بازی رو بزن ،
دلم می خواد برم مسجد ؛
همین مسجد ، با شیشه های رنگی ،
و چند ساعت آروم رو به قبله سرم رو روی این سنگهای سرد بزارم ،
و خالی بشم از اینهمه فکر بی نتیجه .
شاید این دل بی رنگ منم رنگی شد ،
به رنگ این شیشه ها ، آبی ، سبز ، زرد ، قرمز ...
و یه نماز تنهای تنها ، به وقت شرعی رنگین کمون .