نوشته شده در دوشنبه 89/3/31ساعت 1:55 صبح  توسط قطره ای از دریا
عارفانه های دکتر : « شمع بودم ، اشک شدم ؛ عشق بودم ، آب شدم . جسم بودم ، روح شدم
قلب بودم ، سوز شدم ؛ آتش بودم ، دود شدم »
چقدر این عکست را دوست دارم ، چه کسی جز تو اینگونه به استقبال مرگ می رود ؟
اگر نبودی ، چطور دوام می آوردم این زخم های ملتهب را ؟!
حال که در کنار محبوب ازلیت آرام گرفته ایی ، شفاعت می کنی این قلب خسته را ؟
نوشته شده در شنبه 89/3/29ساعت 1:5 صبح  توسط قطره ای از دریا
روزی دگر بدون طلوعت غروب کرد
تلخ است تلخ ، قصه عادت به بی کسی
* به فکر که فرو می روی گردنت کج می شود و چشمانت خیره به راه ! چرا ؟!
- صاحب گم کرده ام ، تنها میان خیل آدمها ،
نگرانم و مضطرب از این خوابهای آشفته ،
تیشه برداشته اند و به ریشه هم می زنند یکی به نام دین ، یکی به نام آزادی ، دیگری هم نام روشنفکری ...
چه بگویم ؟! بگویم کجایی ؟! می دانم بین مایی و می بینیم ...
فریاد بزنم چرا نمی آیی ؟! فریادیست که بر سر خودم فرود می آید !
از دست خودم کلافه شده ام ، از این بی قراری و بهانه گرفتن ها ،
شبم روز است و روزم شب ،
هم درد و هم درمان تویی ...
عادت نکرده و نمی کنم به این بی کسی ...
می گویند که خاک را بنظر کیمیا کنید
کیمیا نخواستم ، می شود به گوشه چشمی آرامم کنید ...
نوشته شده در شنبه 89/3/22ساعت 9:35 عصر  توسط قطره ای از دریا
هر وقت به مسائل رخ داده از تاریخ اسلام گرفته تا حال حاضر فکر می کنم ،
می بینم مسئله پیچیده ایی وجود ندارد !
هر جا « من » آمد بالا و « خدا » و فرامینش پایین قرار گرفت ،
و انسان خودش را عاقل تر از خدا دید ،
نتیجه می شود « غفلت » !
همانکه واعظ شهر را از اوج به حضیض کشاند !
* خدا را شکر هنوز هم تاج ولایت را بر سر دارم .
* حیفم آمد نگویم، زیبا ترین مفهوم لغوی مترادف ولایت را «سیدی» خوانده بودم،خیلی این کلمه شیرین است.
* حادثه 22 خرداد ، مثل همیشه یک امتحان بود و غربال ، چه کرد خدا ! و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین .
نوشته شده در جمعه 89/3/14ساعت 12:1 عصر  توسط قطره ای از دریا
به نظر شما امام ساده زیست ما که در چنین مکانی زندگی کرد ، راضی است بعد از مرگ به این بارگاه ؟!
فکر امام را گسترش دهید ،
اصلا ًچرا شما گسترش دهید ! می خواستم بگویم به نام و منافعتان خرابش نکنید !
امامی که اگر بودند می فرمودند : راه ما ، راه سرخ سیدالشهداست ،
ولایت پذیری تمرین کنید و صبغة ا... شوید ، سبز و دیگر رنگها رنگ شیطان است ...
* راستش در مرقد امام هیچ حس خوبی ندارم ... به نظر شما ایشان راضی اند به این مرقد و بارگاه ؟
دوستان در شبکه اجتماعی بیشمار نظراتی دادن که من هم لازم دانستم در اینجا توضیحاتی بیان کنم :
1. حرم ایشان باید در دلها باشد ، که سینه به سینه به نسلهای بعد منتقل شود . با ساختمانی هر چند زیبا ممکن نیست . این نسل اگر رفت در جماران فکر میکند چه رهبری از این مکان به دنیا پیام می فرستاده ، نه در مرقد امام
2. منظورم این نیست که از ایشان تجلیل نکنیم و اصلا ًمرقد امام نباشه ، منظور این هست که همین طور فقط به زیبا سازی نپردازند و پاساژ و مغازه برایش احداث نکنند .
3. دیگر اینکه فکر میکنم برخی از اطرافیان ایشان با بزرگ کردن مرقد ایشان به فکر بزرگ جلوه دادن خودشان هستند ، نه افکار حضرت امام .
4. عکس : http://www.iusnews.ir/?pageid=110424
نوشته شده در جمعه 89/3/7ساعت 8:50 عصر  توسط قطره ای از دریا
هر کجا که می روم از محیط علمی تا مجالس مذهبی ، میهمانی و حتی خانه ...
اولین چیزی که جلب توجه می کند یک حلقه گمشده است ؛
چیزی که اگر بود خیلی از مشکلات بشر نبود ،
می دانید چه ؟!
حرفهای خدا ، همانها که در قرآن آمده ،
بیشتر آدمها حتی آنهایی که به خیال خودشان مؤمن هستند به شیوه خود زندگی میکنند ،
منظور سلیقه شخصی افراد در زندگی نیست ، شباهت اشتباهات آدمها و تکرار هر روزه آنهاست ،
براستی تعالیم خدا فقط در نماز و عبادت خلاصه می شود ؟ پس تکلیف رفتار چه می شود ؟
در صورتی که خدا سرچشمه را مشخص کرده ، روش بهره برداری با ماست ،
اما خیلی از ما کنار دریا دنبال آب می گردیم آنهم با کاسه ایی سوراخ .
* در تعجبم این روزها که حرف از حجاب و شیوه برخورد با آن در بین موافقان و مخالفان همه جایی شده ،
به کسی گفتند : بنویس ، خوش خط ، نستعلیق ، آنهم شکسته با قلم دزفولی متوسط ...
جواب داد : آخه من اصلا ً الفبا بلد نیستم !
نوشته شده در یکشنبه 89/2/26ساعت 12:40 صبح  توسط قطره ای از دریا
به راستی زخم و جراحت بین در و دیوار برایت سخت تر بود ،
یا ماجرای سقیفه ؟!
یا نادیده گرفتن فرامین قرآن و جدایی از اهل بیت پیامبر (ص)
یا نامردی طلحه و زبیرها ؟
یا خانه نشینی مولایت ؟
ولی هر چه بود این زخم بعد از هزار و چند صد سال هنوز تازه است !
چهره ای که از تو در ذهنم ساخته ام :
الگوی تمام نمای انسانیت و صلابت است در زندگی و سختی ها در کمال پاکدامنی نه ضعف و تسلیم !
* بانوی پاکی و مهربانی ! محتاجم ، هر روز و هر ثانیه بیشتر از پیش ،
اغیثینی ...
نوشته شده در جمعه 89/2/17ساعت 7:41 عصر  توسط قطره ای از دریا
- یک روز شریعتی را با اینهمه اندیشه اسلامی ساواکی می نامند ، در مقابل نویسنده ایی را مذهبی می دانند که چند سال بعد سر از بی بی سی و کاخ سفید در می آورد !
- یک روز احمدی نژاد می شود یک فرشته آسمانی و روزی دیگر به خاطر یک انتصاب حتی نادرست ، تمام کارها و خدماتش نادیده گرفته می شود !
- یک روز نوبت به حاتمی کیا می رسد و او را به اوج می برند و روز دیگر که سر از فیلمش در نمی آورند فیلمهایش را کلیشه می خوانند !
- یک روز ده نمکی می شود نماینده نسل منتقد انقلابی و یک روز دیگه که فیلم به مزاجشان نمی آید به بیچاره حمله میکنند که تو فلانی و فلانی !
- یک روز قدیانی نامی پیدا می شود و تبدیل می شود به نماینده شهدا از آن دنیا و یک روز دیگر او را کله پا می کنند ( نمی گویم انتقاد وارد نیست )
* وقتی از شهدای عزیز می گویند آدم شک می کنند که اینها انسان بودند که جهاد کردند ، یا فرشته یا حتی بالاتر از پیامبر و معصومین !
تا چند روز پیش اگر می گفتیم آقا چرا اینکار اشتباه را می کنی ؟ می گفتند : می دانی درباره که حرف می زنی ؟ خانواده فلان شهید ... !
حال این شد که در انتخابات خانواده و فرزند برخی از شهدای عزیز ، به خود اجازه می دهند که از مقام معنوی آنها سوء استفاده کنند !
* داشتم از خیابان رد می شدم دیدم صف طولانی تشکیل شده ، پرسیدم این صف چیه ؟ گفتند : صف نان .
در صورتی که در آن حوالی چند نانوایی دیگر بود ، با اینکه کیفیت بهتری هم داشتند اما خلوت بودند ، چون این یکی اسم در کرده بود !!! یک روز هم می رسد که بی مشتری می شود بی دلیل !
* مثلا ً در فرند فید و گوگل ریدر مطلب زده : بخند ، بمیر ، مامان جون ... 100 تا تایید و اشتراک ، دست و سوت ...
در مقابل یک مطلب پر بار دریغ از یک اوهوم ، معلوم است برای خود افراد اینکار صورت می گیرد نه برای حرفهایشان !!!
انتقاد کنید آرام و دوستانه ، سازنده ، نه با بغض و کینه ! مگر شما خدایید که فوری حکم برایش می پیچید؟!
همین تند روی ها و کند روی ها و عدم تعادل باعث شد که بسیاری از فرزندان انقلاب به آغوش خفاشان با ماسک فرشته بروند .
شما رو به مقدساتتان قسم کاسه داغ تر از آش نشوید ، وقتی نمی دانید چه گفتار و رفتاری صحیح است ، لطفا ً سکوت کنید .
اینقدر عجولانه به کسی انگ دشمن نزنید ، آنکه خداست هزار راه برای بازگشت بنده اش گذاشته ، اگر قدرت جذب ندارید ، با یک رفتار و یا یک سخن اشتباه سریع او را به بغل دشمن پرتاب نکنید !
نوشته شده در دوشنبه 89/2/13ساعت 12:40 صبح  توسط قطره ای از دریا
1 . خدا : معلمی همیشگی با صفتهایی بی انتها .
2. پدر : هنرمند ، نمی توانم را نه زبانی و نه عملی قبول ندارد .
3 . مادر : داروخانه محبت حتی به بد خواهانش و پناهگاه دوست و فامیل و غریبه .
4 . معلم کلاس اول : زنی مهربان ، که همیشه غصه اش زنده ماندن دانش آموزانش در بمبارانها بود .
5 . معلم جغرافیای دبیرستان : رییس آموزش و پرورشی متواضع و اهل مطالعه و صبور .
6 . استاد قرآنم : آنکه بسیار برایم عزیز است ، هر چه دارم مدیون اوست ، یاد داد خودم باشم ، هرچند تلخ ... ، دستم را گرفت لابلای تک تک آیات ، امیدوارم بخوانی اینجا را .
7 . حاج آقا سعیدی : نام این یک نفر را می برم ، یک مرد به تمام معنا ... یک مسئول در آموزش و پرورش استان که برایم مثل یک منجی بود ...
8 . استاد : صبور ، مؤدب ، متواضع ، با سواد ... هر وقت چند کلمه با او صحبت می کنم آرام می شوم .
9 . استاد : دوستش دارم چون صاف است ، هر چند در روش مختلفیم اما اصول انسانی اش را سخت قبول دارم .
10. افرادی که مسلک و نوشته هایشان برایم چون صدها معلم بوده : حضرت امام و سید علی عزیز ( رهبر ) ، مطهری ، شریعتی عزیز ، آیت ا... مصباح ، دکتر آقا تهرانی ، سیدنا ( آوینی ) ، دکتر چمران ، محمد رضا حکیمی ، قیصر امین پور ، عرفان نظر آهاری و بسیاری دیگر از شاعران و نویسندگان و هنرمندان ایرانی و خارجی که حق بر گردنم دارند ...
نوشته شده در سه شنبه 89/2/7ساعت 10:55 عصر  توسط قطره ای از دریا
فاطمه جان ! تو و علی خوشبخت ترین بودید
چون تو چون اویی داشتی و او چون تویی .
فاطمیه شرح وفاداری توست به مولایت
زلال ترین بانو ، آب مهریه توست و دستانت کریمه
تشنه ام ...
نوشته شده در یکشنبه 89/2/5ساعت 12:46 صبح  توسط قطره ای از دریا
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
گر چه بیگانه زخود گشته ام و بیگانه ز عشق یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز
* دلم می خواهد به یک سجده طولانی بروم ... تا خود سرم را بلند کنی ...