نوشته شده در جمعه 88/9/6ساعت 12:35 عصر  توسط قطره ای از دریا
در عرفه باید شناخت و یافت ،
در منا قربانی کرد ،
تا به غدیر رسید و در تو ذوب شد ...
حال اگر درست نشناسیم ، درست در نمی یابیم ، شاید هم به اشتباه قربانی کنیم ،
و ناخواسته بجای حاضر شدن در زیر پرچم امام حسین (ع) ، سر از صف یزید درآوریم ،
چه بسیارند آنانکه باطن قبله را رها کرده و گرد سنگ می چرخند ، و می شوند حاجی منهای خدا !
ای دل ! اگر آهنگ خدا کرده ایی کوله ات را ببند ... دل ببر ...
و گوش به در و چشم به راه منتظر جرس باش ...
که آمادنش نزدیک است ... نزدیک ... نزدیک ...
نکند زمانی که دارد یارانش را فرا می خواند ، تو دست و پایت بسته باشد و دلت گرفتار ...
نکند بانگ الرحیل الرحیل کاروان حسینی (ع) را نشنوی !
دل می گوید من و جدایی از حسین (ع) ؟! آری هر کسی را غفلتی است عظیم ، مغرور نشو ،
خدایا ! در این عرفه تنها دعایم این است مرا هیچ کن .
این سر و ما قدمت یا حسین (ع) ...
نوشته شده در پنج شنبه 88/8/28ساعت 7:17 عصر  توسط قطره ای از دریا
زهرا (س) به علی (ع) بلی نگفت ، بلکه یا علی گفت .
این جمله زیبا رو یکی از دوستان امروز فرستاد ، و واقعا ً چقدر پر مغز و زیباست .
چرا ما درس زندگی نمی آموزیم از این اسطوره های به یاد ماندنی !
چقدر هم کفو بودن علی (ع) و زهرا (س) زیباست . چه کسی جز علی (ع) لیاقت درک فاطمه (س) را داشت ؟
و چه کسی جز فاطمه (س) قدرت حمایت از روح بلند علی (ع) را داشت ؟
اگر فاطمه نبود چه کسی ولایت را پشتیبانی می کرد ، در و دیوار شاهدند .
چه وصلتی شد بلندای انسانیت و عمق عصمت و حیا.چقدر این زندگی آرزو شدنی است برای جویندگان کمال.
این روز و این پیوند در عصر قحطی عشق واقعا ً جای جشن داشت .
پیوندی که شروع و جریان و پایانش ذره ایی جز برای خدا نبود ،
در مقابل آدمهایی که با ترازو بدنبال هم کفو برای خود می گردند !
و بدنبال چشم و ابرو و قد و پول و نام و تایید دیگران هستند !
زهرای من یاری کن لباس پاکی و نجابت را خوب امانت داری کنیم .
علی جان مدد کن بیاموزیم غیرت تا آخر ایستادن را .
نوشته شده در شنبه 88/8/16ساعت 7:19 عصر  توسط قطره ای از دریا
یک اصل و هزار فرع
یک راه و هزار بیراهه
یه عقل و هزار شبهه
یه دل و هزار دلبر
چه بسیارند آنانکه در توهم دینداری کنار سراب اند ،
و چه بسیارتر آنانکه در گرداب بی تو بودن ، به خیال خود شنا می کنند !
در وسط همه ظهرهایم تو هستی ، فقط تو ، فقط تو ...
این روزها عجیب دلم و محتویاتش را خانه تکانی کردی !
احساس سبکی می کنم ...
نوشته شده در شنبه 88/8/9ساعت 7:41 عصر  توسط قطره ای از دریا
روز میلاد امام رئوف ، فخر ایران و ایرانیان ، علی بن موسی الرضا (ع)
به زیارت کریمه اهل بیت (ع) فاطمه معصومه (س) رفتم .
باز هم مثل همیشه ،
این اماکن مقدس برای من محل دعا و آرزو کردن نبوده و نیست ،
محل صحبت و تجدید عهد با خداست .
من گفتم تو هم شنیدی ، در حضور بانو ،
گفتی : صبور باش ،
نگفتی : چقدر ! تا کی !
گفتم : هر کاری می خواهی بکن ، فقط مرا به بندگانت واگذار نکن .
گفتی : به هر کسی اندازه ظرفیتش غم و شادی می دهی .
گفتم : یعنی من ظرفیت شادی ندارم ؟
گفتی : انی اعلم ما لا تعلمون ...
گفتم : نگذار در چشم دیگران بنده ایی که وقف تو شد باعث عبرت شود .
گفتی : من تو را فقیر می خواهم و تنها ...
دیگر نگفتم ، فقط دیدم
و تو نشانم دادی
...
نوشته شده در شنبه 88/8/2ساعت 10:43 عصر  توسط قطره ای از دریا
کودک از بلندی خانه داشت می افتاد ،
اهالی کوچه می دویدند تا به او برسند اما مطمئن بودند تا به او برسند حتما ً می میرد ،
ناگهان مرد عابر دستش را به دعا بلند کرد : خدایا نگهش دار !
کودک چند لحظه ایی بین آسمان و زمین ماند ،
گفتند : تو یا جادوگری یا از اولیاء .
گفت : هیچ کدام . بنده خدا .
فقط عمری او خواست من اجرا کردم . حال یک بار من خواستم او اجرا کرد .
خدایا ، از خجلت سبکی توشه ام سرم پایین است ، اما چشمان دلم رو به آسمان .
من نه آن مرد عابرم و نه آنقدر بی معرفت که ندایت را نشنیده بگیرم ...
دستانم رو به آسمان است : الهی من لی غیرک ...
نگذار در گذر از پستی و بلندی های زندگی زمین بخورم ...
الهی ... گاه گاهی ... نگاهی .
نوشته شده در سه شنبه 88/7/28ساعت 4:32 عصر  توسط قطره ای از دریا
نوشته شده در یکشنبه 88/7/26ساعت 8:18 عصر  توسط قطره ای از دریا
عده ایی از خوبان جمع بودند ، خدا هم دعوتشان را اجابت کرد .
در یک کوچ جمعی ، باز هم عده ایی رفتند ...
شیعه و سنی ، در کنار هم ! این یعنی وحدت ، می بینید ؟! عده ایی عاشق همراه شدند و رفتند ،
حال تو چرتکه بینداز و هی حساب - کتاب کن که چه کنم سودش بیشتر شود و مقامم بالاتر !
بدا به حال آنان که فتنه گری کردند و شدند سرباز شیطان !
و گرنه پرنده ماندنی نیست ، تو بدبخت شدی !
و بدتر آنانکه که در داخل مشغول بازی عمو زنجیر باف هستند و به فکر یار کشی !
ای دل ! تو بیدار شو ، تو که اینقدر می نالی از خواب انسانیت ،
خدا در آسمان را هرگز نخواهد بست ، تو نابلدی ، چشمانت را خوب باز کن .
امیر سرافراز عشق ، علی زمانم ، شهادت گروهی دیگر از یارانت مبارک .
امشب سالار شهیدان میهمان دارد ، یاد آن روایتگر دوکوهه بخیر :
جایتان خالی ، با همان لباسهای خاکی ما را به زیارت امام حسین (ع) می برند ...
سلام ما را هم برسانید .
نوشته شده در پنج شنبه 88/7/23ساعت 10:48 صبح  توسط قطره ای از دریا
سلام بر آخرین ذخیره الهی
سلام بر منجی کشتی دنیا
سلام بر عزیز دل زهرا (س)
سلام بر آماده کنندگان و زمینه سازان ظهور تو
دل سر سخت و محکمم بهانه گیر شده ، با هر بی ملایمتی بارانی می شود !
صاحب و مولایش را می خواهد ، علت این نازک طبعی تویی ،
دیگر هیچ چیز شادش نمی کند ، هیچ چیز ، هیچ چیز ...
هیچ کس حرفهایش را نمی فهمد ، یعنی کلمات دیگر جواب نمی دهند ،
خدایا در این آخرالزمان ، دلم را به نورت محکم کن ، چرا اینقدر ضعیف شده ام ؟!
من قسم سربازی خورده بودم ، دلی که امام دارد غم و غصه چرا ، تنهایی چرا ؟!
تعمیر کار مهربان دل من ؟ چند وقت دلم پیش تو باشد ؟ تعمیرش می کنی ؟!
آخه من هم آدمم ، می خواهم زندگی کنم ! تا کی هر روز بیایم و بروم ؟!
این بیت را زیبا بخوان :
به هیچ دلربا دگر نمی شود نظاره گر کسی که دیده لحظه ایی چهره دلربای تو
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السو ء
نوشته شده در دوشنبه 88/7/20ساعت 7:36 عصر  توسط قطره ای از دریا
یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد
در پاش فتاده ام به زاری آیا بود آنکه دست گیرد
در بحر فتاده ام چو ماهی تا یار مرا به شصت گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد
خرم دل آنکه همچو حافظ جامی ز می الست گیرد
ای کاش روزی دلم حافظ شود و ظرفی شود برای اسرار حق ، یعنی می شود ؟!
نوشته شده در دوشنبه 88/7/13ساعت 5:52 عصر  توسط قطره ای از دریا
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی پ . ن . آن مرد آمد ، آن مرد در باران آمد ، یعنی باران را آورد . بر چشمها و بر دل ها .
امروز خیابان و ادارات پرچم و پلاکارد نصب می کردند ، صل علی محمد ، نائب مهدی (عج) آمد .
ای کاش می آموختیم که پذیرش ولایت ، پیروی را بدنبال دارد و گرنه ، ادعایی بیش نیست .
سید شهیدان اهل قلم (سیدنا ) : جنگ صفین هنوز هم برپاست ، خوشا به حالت که در جنگ و جبهه این عصر امام خویش را یاری می دهی ...
* آقا ! ولی من تمام کوچه های دلم را به نام تو زده ام : عزیز زهرا (س) ، وارث حیدر ، احیا کننده دین ، برپاکننده عدل ... می آیی ؟! چشمهای نگران و منتظر مولایم را می بینی ؟!