نوشته شده در شنبه 87/8/4ساعت 3:49 عصر  توسط قطره ای از دریا
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو
ببین باقیست روی لحظه هایم ردپای تو
آسمونی - مسافر کوچولو و ... بچه ها یادش بخیر - شهادت امام صادق (ع) پارسال کنگره شهدا ، دکور زدن ها - گِل بازیا - سوزوندنا - شب نخوابیها - روز یادواره و بعد سکوت و تنهایی - اما آسمونی بعدش رفتیم جنوب ...... یادش بخیر : ارباب خوبم کرب بلاتو عشقه .... و غروب مقر ....
( آسمونی عکس رو بخاطر تو گذاشتم ، گفتی خیلی دوستش داری )
نوشته شده در جمعه 87/7/26ساعت 6:18 عصر  توسط قطره ای از دریا
با که گوید راز خود را این دل درد آشنا
جز سکوت دشت او را همزبانی بیش نیست
رفتم که تیر از پا کشم
محمل ز چشمم دور شد
یک لحظه من غافل شدم
یک عمر راهم دور شد
نوشته شده در چهارشنبه 87/7/17ساعت 10:22 عصر  توسط قطره ای از دریا
می دونین من چی حدس می زنم ؟! بذارین از اول تعریف کنم . این جانب رفته بودم برای خرید بعد از یک سال و اندی ! که دوباره این دغدغه فرهنگی ( مثل بختک افتاده روی جونم و به هیچ وجه ول کن معامله نیست ) به غلیان افتاد ؛ ولی چرا؟
برای اینکه حتی توی ادکلن فروشی ها هم از دست این بازیگرا و خواننده ها ، آرامش نداریم . بابا ! ما نمی گیم ادکلن هایی وارد کنن که عکس انیشتن و پرفسور حسابی و یا هر آدم حسابی دیگه روش چاپ کرده باشن ؛ ولی دیگه این قدر عکس این جک و جونورای رنگاوارنگ به خورد ما ندن . خیال کنم اگه همینطور پیش بره ، روی پوشکای بچه هم عکس بچه گیای جنیفر لولو و یکی از خان های هندی رو بندازن . به هر حال من حدس می زنم پای این آقاو خانومای شبه محترم خصوصاً از نوع هندیش در زندگی ما ، برای اولین بار ، کارتون عروسکی " خونه مادر بزرگه " با نقش (هاپوکومار ) باز کرد.
به هر حال من شخصاً از صاحبان فرهنگ ، عاجزانه درخواست دارم با چاپ کردن این عکس ها روی مجله ها و کتاب ها و پوسترها و ادکلن و جوراب و پوشک ها و ... حال مردم رو خراب نکنن .
حالا هی بگید شما جوانها چرا اِلید چرا ِبلید؟ تقصیر خودتونه! ما هیچ کاره ایم ! والا ! باور ندارید ؟ برید از بزرگان فرهنگ و گفتگو و تمدن و اینا بپرسید .... آخه نزدیکه انتخاباته ! تحویلتون هم میگیرن ...
نوشته شده در شنبه 87/7/6ساعت 11:53 عصر  توسط قطره ای از دریا
پاییز بهترین فصل خداست
بازم مهر اومد ؛ و فصل پاییز از راه رسید .
چقدر من مهر رو دوست دارم چون پاییز هم با اون از راه می رسه.
به نظر من پاییز بهترین فصل خداست ، فصل بارون ..بارون ...بارون عشق ، ابرهای آبستن از محبت ، نسیم وصل ، برگ ریزان مهر و ...
و مهر فصل شروع سال تحصیلی ؛
اگه دانش آموز دبستان الهی باشی هیچوقت فارغ التحصیل نمیشی . همیشه کلاس اولی و احساس غرور نمیکنی !
و مهر که از راه میرسه ، انگار دوباره زنده میشی و با یه انرژی جدید و مضاعف کسب علم رو دنبال میکنی .
هر وقت دانش آموزای مدرسه رو می بینم که صبحها با چه اشتیاقی میرن مدرسه چقدر دلم میخواد دوباره بچه بشم و برم مدرسه ؛ آخه من از ابتدایی هیچی نفهمیدم بخاطر جنگ اکثر روزها مدرسمون تعطیل بود .
مهر بوی علم و کتاب نو میده ، بوی کتاب تازه رو نمیشه با هیچ عطر و ادکلنی عوض کرد ، یه وقت فکر نکنید من دیوونه شدما ، البته کم نه زیاد
من هر وقت انگیزه ام رو برا خوندن از دست میدم یاد این جملات شهید دکتر چمران می افتم که تو کتاب "خدا بود و دیگر هیچ نبود" گفته :
" ای خدا ، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند . باید به آن سنگ دلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می فروشند ثابت کنم که خاک پای من نخواهند شد . باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو درآورم ، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم ".
مهر و پاییز رو به همه دانش آموزان و دانشجویان و عاشقان علم و تحصیل تبریک میگم .
نوشته شده در سه شنبه 87/7/2ساعت 10:48 عصر  توسط قطره ای از دریا
چرا جنگیدیم ؟
جنگ ما جنگ هابیل و قابیل بود . هابیلیان و قابیلیان . جنگ ما جنگ ، ابابیل بود و ابرهه ،ابابیل هایی که سنگ بر تانکهای ابرهه کوبیدند . جنگ ما جنگ درخت بود و تبر ، درختانی که لبه تیز تبرها را شکستند . جنگ ما ، جنگ جنگل بود و آتش ، عده ایی سوختند تا مبادا امروز از ما فقط زغالی در تاریخ به چشم بیاید . جنگ ما ، جنگ شهادت و ذلالت بود . شهادتی که نگذاشت از ایران جز تلی استخوان برای آیندگان بماند ...
جنگ ما جنگ گندمزار بود و سیل ملخها . اگر نمی جنگیدیم ، ساقه هایمان را هم باقی نمی گذاشتند ...
ما اگر نمی جنگیدیم ، باید معنای استقامت را در فرهنگ فارسی عوض می کردیم ، ما اگر نمی جنگیدیم باید فرهنگستان زبان اسارت را جایگزین آزادگی می کردیم .
ما اگر نمی جنگیدیم خلیج همیشه فارس را خلیج عربی می خواندند ، اروند رود جاری را شط العرب لقب می دادند . ما اگر نمی جنگیدیم با شرمندگی در برابر جهان آرا باید خرمشهر را (محمره) تلفظ می کردیم . باید با خجالت در برابر چمران سوسنگرد را (خفاجیه) می خواندیم و با سرافکندگی در برابر ملت ،خوزستان را ( عربستان) می نامیدیم . ما اگر نمی جنگیدیم ، باید با شرم در برابر شهدا ، اهواز را ( احواز ) می نوشتیم . باید با عجز در برابر دلیر مردان ، آبادان را ( عبادان ) می گفتیم و با شرمساری در برابر مسلمانان ، ایران را ( قادسیه ) می خواندیم ...
ما اگر نمی جنگیدیم ، باید جمهوری اسلامی را به دیکتاتوری بعث تغییر می دادیم . ما باید می جنگیدیدم تا مزه غیرتمندی را می چشیدیم ، تا طعم خوش شهادت را در میافتیم ، تا شیرینی آزادگی را حس میکردیم ،تا احساس خوش ماندن در رگهایمان میدوید، تا نسیم دلنشین همدلی برقلبهایمان می وزید .
ما باید می جنگیدیم ، تا کوچه ها و خیابانهای شهرها ، عطر شهادت را گم نمی کرد.
ما باید می جنگیدیدم تا نهال شکوفای وجودمان را از ریشه نمی خشکاندند .
شهید سید مرتضی آوینی