سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صدق

نوشته شده در  یکشنبه 88/10/13ساعت  1:20 عصر  توسط قطره ای از دریا 

 

وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا .
(اسراء / 80 )

یک جرعه اخلاص

ای کاش که می ریخت شبی سبز ، خدا               یک جرعه ز اخلاص ، به کام دل ما

می گوید : دین را قبول ندارم .
می گویم : اگر قبول نداری ، این دنیا را خودت جهنم نکن .
دیگری می گوید دیندار است .
می گویم : پس قرآنت کو ؟ چرا عمل به فرامینش در زندگیت دیده نمی شود ؟!

نمی دانم چرا فکر می کنیم حالا حالاها وقت داریم !
هر لحظه به ایستگاه نزدیک تر می شویم ، مسافر ...


  • کلمات کلیدی :


  • یا حسین (ع)

    نوشته شده در  سه شنبه 88/10/8ساعت  4:18 عصر  توسط قطره ای از دریا 

    جانم فدای رهبر 

    همچون گرگها برق دندان نشان می دهید ؟
    مرا به چه چیز تهدید می کنید ؟ به رفتن از دنیا ؟
    دنیا و تمام متعلقاتش مال شما ، حتی وصف بهشت خدا هم ، ذره ایی دلم را جذب نکرده .
    فربه شدگان از لقمه های حرام را چه به درک معراج عاشورا !
    به رهبرم ، جانشین حضرت حجت (عج ) توهین می کنید ؟!
    فکر کرده اید تهدید چند فضله نوش شیطان ، بر سر سفره لهو و لعب مرا  می ترساند ؟
    مگر از مرگ هم بالاتر هست ؟! سالهاست خودم را ذبح کرده ام .
    شکر که بریدی دلم را از دنیا و اهلش ...
    و در کشاکش بلاها آنقدر فشردی ، که منفذی هم نمانده برای ورود غیر ...
    هان ای لشکر شیطات ، نه سید بودن ، نه فرزند فلان بودن و نه گذشته تان ذره ایی ارزش ندارد !
    چون در راه " او " نیست !
    من نوکرم ، نوکر حسین (ع) ، همین ...
    می توانی با من دربیافتی ؟ امتحان کن .
    یا حسین (ع) .


  • کلمات کلیدی :


  • ای ابو فضایل

    نوشته شده در  شنبه 88/10/5ساعت  12:33 صبح  توسط قطره ای از دریا 

    ای ابو فضایل

    گر آب نیست غصه نخور ، آبرو که هست ،
    چقدر رمز و راز ! چقدر اشاره !
    زبانم بسته شده ، حال فقط چشمانم سخن می گوید .
    هر چه تو پر رنگ تر می شوی ، من کمرنگ تر می شوم ،
    شکر که دارم هیچ می شوم .
    دستانم را بالای سرم گذاشته ام در هجوم ... ، تنها دلخوشیم ایستادن زیر علم توست ،
    چگونه تعبیر می شود اشاره هایت ، و من هنوز ...
    به کجا می کشانیم ؟! ببَر ... اما کمی آرام تر ، دست و پایم از دلم عقب مانده ،
    برای رسیدن به «  ما رأیت الا جمیلا  » باید دید ، برید ، شکست ، له شد ... هیچ شد .

    فقط چند سؤال :
    حسین (ع) تو زیادی خدایی بودی یا مردمان روزگارم قبله را کج کرده اند ؟!
    عباس (ع) تو خیلی مرد بودی و با وفا یا مردمان روزگارم نامرد ؟!
    زینب (س) تو بسیار مقاوم و صبور بودی یا مردمان روزگارم از جنس باد ؟!
    رقیه (س) تو بیش از حد با حیا بودی یا مردمان روزگارم قبح گناه را ریخته اند ؟!
    حر تو بگو لقمه حلال و نفس حق و ایستادگی و غیرتت تو را آزاده کرد یا نسب و منیت و مال و مقامت ؟!
    چقدر دوست داشتی تو را فرزند زهرا (س) بدانند ، عباس (س) ،
    ای ابو فضایل ، عباس ... عباس ... عباس ...
    تو خود بخوان حرفهایی که با کلمات بیان نمی شوند .

    * تکه های بند خورده دلم دوباره از هم گسست با این جمله : حسین (ع) را منتظرانش کشتند ، همانها که نامه نوشتند و دعوت کردند ... ای که امروز بر سر و سینه زدی ، عملت ، فکرت ... حسینی هست ؟
    یا هنگام امتحان ، اما و اگر و ... ؟
    السلام علی من نکث ذمته ... السلام علی الشفاه الذابلات ... السلام علی الدماء السائلات ...
    و سلام بر گوینده این سلامها در ناحیه مقدسه ...
    حسین
    ... حسین ... حسین ...


  • کلمات کلیدی :


  • کلمه

    نوشته شده در  یکشنبه 88/9/29ساعت  1:45 صبح  توسط قطره ای از دریا 

     
    ای کاش انسانها می دانستند ،
    برخی کلمات از زخم شمشیر کاری تر است ،
    حتی از روی محبت !
    و یا همچون شمر که امان نامه به دست فریاد می زد : « أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا »
    و سکوت عباس (ع) و برادرانش که شمر را سرافکنده کرد .
    ای انسانی که تمام همت و غیرتت در زبانت است ،
    اگر سخن گفتن نمی دانی ، اگر هنوز خامی ، اگر هنوز عملت و زبانت یکی نشده ...
    سکوت کن ، سکوت !
    سکوت عباس (ع) نه از ندانستن و نتوانستن ، که اوج فریاد بود ،
    و زخمی که شمر با این سخن زد چه بسا عمیق تر از زخم تیرها بر چشم عباس (ع) بود .
    پس اگر درمان نیستی ، لطفا ً درد نباش ...


    * دلم درد می کند از کلماتی که این و آن مهمانم می کنند ، گاه از روی حب ، گاهی هم از بغض ... 


  • کلمات کلیدی :

  •   نظرات دیگران ()


    ارباب خوبم

    نوشته شده در  پنج شنبه 88/9/26ساعت  1:41 صبح  توسط قطره ای از دریا 

    ارباب خوبم ...

    در جوانی به پیری رسیده ام ،
    صدای شکستن استخوان هایم را می شنوی ؟
    چه کنم که اهل تماشا نیستم ، و این سرنوشت قدم گذاشتن در این راه است .
    سعی ام را دیده ای ، بیا و مرا به صفای خودت برسان ،
    خسته ام ...
    هر روز یک قدم تا کرب و بلا ،
    گرد و غبار این بیابان نور چشمانم را کم کرده ،
    کی تمام می شود این راه ؟
    کی ؟
    یا قطیع الکفین ، عباس (س) ...

    * طوفان چشمانم آرام نمی شود ، دست التماسم را بگیر .


  • کلمات کلیدی :

  •   نظرات دیگران ()


    صدای قافله حسین (ع) به گوش می رسد

    نوشته شده در  پنج شنبه 88/9/19ساعت  3:10 صبح  توسط قطره ای از دریا 

     هر چند دلم زینبیه حسین (ع) توست و محرم و غیر آن ندارد ،
    و در بین خرابه ها تنها جایی است که می توان در آن ساعتها ماند و از دنیا و اهلش فارغ شد .
    اما باید آب و جارو کنم ، صدای قافله حسین (ع) به گوش می رسد ،
    انگار به طف _ سرزمین سرنوشت بشر _ نزدیک می شود ،
    آنجا که تکلیف هر کسی معلوم می شود ...
    راوی فتح خون ، سیدنا ، کجایی ؟
    بیا و برایمان قصه کوثر ولایت را روایت کن .
    این جمله راوی تابلو نوشتی است روی دیوار زینبیه دلم که با هیچ زنگاری پاک نمی شود :
    آه یاران ! اگر در این دنیای وارونه ، رسم مردانگی این است که سر بریده مردان را در تشت طلا نهند
    و به روسپیان هدیه کنند ... بگذار اینچنین باشد .
    این دنیا و این سر  ِما !

    * فاطمه جانم به آبروی حسنین (ع)  ، می شود پرونده سر _ بازی مرا در این محرم امضاء کنی ؟


  • کلمات کلیدی :


  • عرفه تا غدیر

    نوشته شده در  جمعه 88/9/6ساعت  12:35 عصر  توسط قطره ای از دریا 

     

    در عرفه باید شناخت و یافت ،

    در منا قربانی کرد ،

    تا به غدیر رسید و در تو ذوب شد ...

    حال اگر درست نشناسیم ، درست در نمی یابیم ، شاید هم به اشتباه قربانی کنیم ،

    و ناخواسته بجای حاضر شدن در زیر پرچم امام حسین (ع) ، سر از صف یزید درآوریم ،

    چه بسیارند آنانکه باطن قبله را رها کرده و گرد سنگ می چرخند ، و می شوند حاجی منهای خدا !

    ای دل ! اگر آهنگ خدا کرده ایی کوله ات را ببند ... دل ببر ...

    و گوش به در و چشم به راه منتظر جرس باش ...

    که آمادنش نزدیک است ... نزدیک ... نزدیک ...

    نکند زمانی که دارد یارانش را فرا می خواند ، تو دست و پایت بسته باشد و دلت گرفتار ...

    نکند بانگ الرحیل الرحیل کاروان حسینی (ع) را نشنوی !

    دل می گوید من و جدایی از حسین (ع) ؟! آری هر کسی را غفلتی است عظیم ، مغرور نشو ، 

    خدایا ! در این عرفه تنها دعایم این است مرا هیچ کن .

    این سر و ما قدمت یا حسین (ع) ...


  • کلمات کلیدی :


  • بلی نه ، یا علی

    نوشته شده در  پنج شنبه 88/8/28ساعت  7:17 عصر  توسط قطره ای از دریا 

    زهرا (س) به علی (ع) بلی نگفت ، بلکه یا علی گفت .

    این جمله زیبا رو یکی از دوستان امروز فرستاد ، و واقعا ً چقدر پر مغز و زیباست .

    چرا ما درس زندگی نمی آموزیم از این اسطوره های به یاد ماندنی !

    چقدر هم کفو بودن علی (ع) و زهرا (س) زیباست . چه کسی جز علی (ع) لیاقت درک فاطمه (س) را داشت ؟

    و چه کسی جز فاطمه (س) قدرت حمایت از روح بلند علی (ع) را داشت ؟

    اگر فاطمه نبود چه کسی ولایت را پشتیبانی می کرد ، در و دیوار شاهدند .

    چه وصلتی شد بلندای انسانیت و عمق عصمت و حیا.چقدر این زندگی آرزو شدنی است برای جویندگان کمال.

    این روز و این پیوند در عصر قحطی عشق واقعا ً جای جشن داشت .

    پیوندی که شروع و جریان و پایانش ذره ایی جز برای خدا نبود ،

    در مقابل آدمهایی که با ترازو بدنبال هم کفو برای خود می گردند !

    و بدنبال چشم و ابرو و قد و پول و نام و تایید دیگران هستند !

    زهرای من یاری کن لباس پاکی و نجابت را خوب امانت داری کنیم .

    علی جان مدد کن بیاموزیم غیرت تا آخر ایستادن را .


  • کلمات کلیدی :


  • وسط همه ظهرها

    نوشته شده در  شنبه 88/8/16ساعت  7:19 عصر  توسط قطره ای از دریا 

    یک اصل و هزار فرع

    یک راه و هزار بیراهه

    یه عقل و هزار شبهه

    یه دل و هزار دلبر

    چه بسیارند آنانکه در توهم دینداری کنار سراب اند ،

    و چه بسیارتر آنانکه در گرداب بی تو بودن ، به خیال خود شنا می کنند !

    در وسط همه ظهرهایم تو هستی ، فقط تو ، فقط تو ...

    این روزها عجیب دلم و محتویاتش را خانه تکانی کردی !

    احساس سبکی می کنم ...


  • کلمات کلیدی :


  • باز هم مثل همیشه

    نوشته شده در  شنبه 88/8/9ساعت  7:41 عصر  توسط قطره ای از دریا 

    روز میلاد امام رئوف ، فخر ایران و ایرانیان ، علی بن موسی الرضا (ع)

    به زیارت کریمه اهل بیت (ع) فاطمه معصومه (س) رفتم .

    باز هم مثل همیشه ،

    این اماکن مقدس برای من محل دعا و آرزو کردن نبوده و نیست ،

    محل صحبت و تجدید عهد با خداست .

    من گفتم تو هم شنیدی ، در حضور بانو ،

    گفتی : صبور باش ،

    نگفتی : چقدر ! تا کی !

    گفتم : هر کاری می خواهی بکن ، فقط مرا به بندگانت واگذار نکن .

    گفتی : به هر کسی اندازه ظرفیتش غم و شادی می دهی .

    گفتم : یعنی من ظرفیت شادی ندارم ؟

    گفتی : انی اعلم ما لا تعلمون ...

    گفتم : نگذار در چشم دیگران بنده ایی که وقف تو شد باعث عبرت شود .

    گفتی : من تو را فقیر می خواهم و تنها ...

    دیگر نگفتم ، فقط دیدم

    و تو نشانم دادی

    ...


  • کلمات کلیدی :


  • <   <<   6   7   8   9   10   >>   >
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    یه سوال ؟
    هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شده به عشق
    چرا کسی فیلمش را نمی سازد ؟
    [عناوین آرشیوشده]