نوشته شده در شنبه 88/8/2ساعت 10:43 عصر  توسط قطره ای از دریا
کودک از بلندی خانه داشت می افتاد ،
اهالی کوچه می دویدند تا به او برسند اما مطمئن بودند تا به او برسند حتما ً می میرد ،
ناگهان مرد عابر دستش را به دعا بلند کرد : خدایا نگهش دار !
کودک چند لحظه ایی بین آسمان و زمین ماند ،
گفتند : تو یا جادوگری یا از اولیاء .
گفت : هیچ کدام . بنده خدا .
فقط عمری او خواست من اجرا کردم . حال یک بار من خواستم او اجرا کرد .
خدایا ، از خجلت سبکی توشه ام سرم پایین است ، اما چشمان دلم رو به آسمان .
من نه آن مرد عابرم و نه آنقدر بی معرفت که ندایت را نشنیده بگیرم ...
دستانم رو به آسمان است : الهی من لی غیرک ...
نگذار در گذر از پستی و بلندی های زندگی زمین بخورم ...
الهی ... گاه گاهی ... نگاهی .
نوشته شده در سه شنبه 88/7/28ساعت 4:32 عصر  توسط قطره ای از دریا
نوشته شده در یکشنبه 88/7/26ساعت 8:18 عصر  توسط قطره ای از دریا
عده ایی از خوبان جمع بودند ، خدا هم دعوتشان را اجابت کرد .
در یک کوچ جمعی ، باز هم عده ایی رفتند ...
شیعه و سنی ، در کنار هم ! این یعنی وحدت ، می بینید ؟! عده ایی عاشق همراه شدند و رفتند ،
حال تو چرتکه بینداز و هی حساب - کتاب کن که چه کنم سودش بیشتر شود و مقامم بالاتر !
بدا به حال آنان که فتنه گری کردند و شدند سرباز شیطان !
و گرنه پرنده ماندنی نیست ، تو بدبخت شدی !
و بدتر آنانکه که در داخل مشغول بازی عمو زنجیر باف هستند و به فکر یار کشی !
ای دل ! تو بیدار شو ، تو که اینقدر می نالی از خواب انسانیت ،
خدا در آسمان را هرگز نخواهد بست ، تو نابلدی ، چشمانت را خوب باز کن .
امیر سرافراز عشق ، علی زمانم ، شهادت گروهی دیگر از یارانت مبارک .
امشب سالار شهیدان میهمان دارد ، یاد آن روایتگر دوکوهه بخیر :
جایتان خالی ، با همان لباسهای خاکی ما را به زیارت امام حسین (ع) می برند ...
سلام ما را هم برسانید .
نوشته شده در پنج شنبه 88/7/23ساعت 10:48 صبح  توسط قطره ای از دریا
سلام بر آخرین ذخیره الهی
سلام بر منجی کشتی دنیا
سلام بر عزیز دل زهرا (س)
سلام بر آماده کنندگان و زمینه سازان ظهور تو
دل سر سخت و محکمم بهانه گیر شده ، با هر بی ملایمتی بارانی می شود !
صاحب و مولایش را می خواهد ، علت این نازک طبعی تویی ،
دیگر هیچ چیز شادش نمی کند ، هیچ چیز ، هیچ چیز ...
هیچ کس حرفهایش را نمی فهمد ، یعنی کلمات دیگر جواب نمی دهند ،
خدایا در این آخرالزمان ، دلم را به نورت محکم کن ، چرا اینقدر ضعیف شده ام ؟!
من قسم سربازی خورده بودم ، دلی که امام دارد غم و غصه چرا ، تنهایی چرا ؟!
تعمیر کار مهربان دل من ؟ چند وقت دلم پیش تو باشد ؟ تعمیرش می کنی ؟!
آخه من هم آدمم ، می خواهم زندگی کنم ! تا کی هر روز بیایم و بروم ؟!
این بیت را زیبا بخوان :
به هیچ دلربا دگر نمی شود نظاره گر کسی که دیده لحظه ایی چهره دلربای تو
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السو ء
نوشته شده در دوشنبه 88/7/20ساعت 7:36 عصر  توسط قطره ای از دریا
یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد
در پاش فتاده ام به زاری آیا بود آنکه دست گیرد
در بحر فتاده ام چو ماهی تا یار مرا به شصت گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد
خرم دل آنکه همچو حافظ جامی ز می الست گیرد
ای کاش روزی دلم حافظ شود و ظرفی شود برای اسرار حق ، یعنی می شود ؟!
نوشته شده در دوشنبه 88/7/13ساعت 5:52 عصر  توسط قطره ای از دریا
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی پ . ن . آن مرد آمد ، آن مرد در باران آمد ، یعنی باران را آورد . بر چشمها و بر دل ها .
امروز خیابان و ادارات پرچم و پلاکارد نصب می کردند ، صل علی محمد ، نائب مهدی (عج) آمد .
ای کاش می آموختیم که پذیرش ولایت ، پیروی را بدنبال دارد و گرنه ، ادعایی بیش نیست .
سید شهیدان اهل قلم (سیدنا ) : جنگ صفین هنوز هم برپاست ، خوشا به حالت که در جنگ و جبهه این عصر امام خویش را یاری می دهی ...
* آقا ! ولی من تمام کوچه های دلم را به نام تو زده ام : عزیز زهرا (س) ، وارث حیدر ، احیا کننده دین ، برپاکننده عدل ... می آیی ؟! چشمهای نگران و منتظر مولایم را می بینی ؟!
نوشته شده در چهارشنبه 88/7/8ساعت 1:45 صبح  توسط قطره ای از دریا
بنده را تا به جگر تیر بلایی نرسد
بر لبش از خم تو جام ولایی نرسد
این سخن مصرع بیت الغزل عشاق است
دولت عشق به هر بی سر و پایی نرسد
نوشته شده در جمعه 88/7/3ساعت 5:5 عصر  توسط قطره ای از دریا
در گفته هایت ، با واسطه و بی واسطه
به دنبال جوابی برای این سوال می گردم
که آن دنیا فقط پاداش و عذاب است ؟!
کی به " انی اعلم ما لا تعلمون " هایم جواب می دهی ؟!
نوشته شده در چهارشنبه 88/7/1ساعت 8:20 عصر  توسط قطره ای از دریا
شهر ها گسترده در بازوان بی قراری ، فریاد و التهاب ؛ در بین کوچه های پر ازدحام رسیدم به کوچه ایی ، که در ورودی کوچه نوشته بود ، کوچه شهید ...
یادم آمد حکایت پرحماسه جنگ ، بغض کهنه ، حکایت مردان مرد ، ستاره های یکرنگی و صفا ... دلم شروع به سرودن می کند ، باید شعری گفت ، خونین و خاکی از جنس عجز ما در برابر زندگی و فریب هایش ؟! وضعیت خطر ! سکوت دلگیر غروب ، اما ستاره ها همچنان در بالای شهر راه را می نمایانند .
زیباترین گل های عالم ، سینه سرخان سبکبال ، که در آن روزهای سرد عاشق ترین بودید ! حضرت حق از میان خیل بنی آدم شما را برگزید ، که شاگردان ممتاز مدرسه عشق حسین (ع) بودید .
ای شهید ! ما در در شهر در میان دغدغه های ریز و درشت ، در زیر خروارها آرزو ، بین عادت ها گم شده ایم ! و هر روز به انتها می رسیم ، اما تو رو به دروازه عروج ایستاده ایی ، به سرسبزی نخل ایثار ، سربند سرخ شهادت بر پیشانی .
بازگو روایت روایت چفیه های خاموش زمان ما را که روزی شاهد عرق جبین ها و پیشانی های به خاک سائیده بودند ، روایت عروج ستاره ها را از میان خاکریز ها و سنگرها .
ای شهید ! تو در کدام دسته - خط ،تو در کدام جناح فعالیت می کردی که چنین برگزیده شدی و مشهور شدی در وسعت کهکشان؟
وقتی در ازدحام آیینه ها تشیع ات می کردند ، یک تابلوی دیگر روی ویرانی دلهای غریب برپا شد ، اما چه حیف رازهایت را با خودت بردی ! می دانم در کدام آسمان دلت لانه کرده است ، گرچه خیلی ها فراموش کارند ، اما بدان تاریخ نامت را در صدر دفتر عشاق ثبت خواهد کرد .
ای عزیز ! دیوارهای دلم پر از عکس لاله های سرخ گمنامی است که هر وقت در میان رنگ های بی رنگ شهر گم می شوم سری به تابلوی لاله های سرخ می زنم .
اینجا خبر همیشه فراوان است . خبر از قتل ، غارت ، پول و طلا و ارز و سود ... اما خبر از گمنام های آشنای شهر و دیارمان نیست ! کسانی که مایه عزت این دیار شدند .
همچنان ایستاده ام سرکــوچه شهیـــد ... بی اختیــار و خستـــه از همهمه شهــــر ، می پیمودم خیابان را ...
نوشته شده در پنج شنبه 88/6/26ساعت 3:59 عصر  توسط قطره ای از دریا
موسی رسالتش را انجام داد و هارون را به نیابت قرار داد و رفت ...
گفت : اگر صدای من را یک نسل شنید ، صدای هارون متعلق به قرنها است .
اما در غیاب موسی ، از قوم بنی اسرائیل همان اصحاب سبت ، با حیله گری های مثال زدنیش ، سامری را با گوساله اش علم کردند . از آن روز به بعد پشت هر فاجعه ضد انسانی و خصوصاً ضد اسلام می توان رد پایشان را دید !
حال در عصر تمدن و اطلاعات ، عصری که قرار است دانش روشنگری کند ، روشنی روز تکذیب می شود !
موسی فراموش می شود و هارون تکذیب ، جایش سامری را برمی گزینند و می شوند صهیونیست .
از این پس به جای تعالیم موسی و سخنان هارون ، گوش به فرمان سامری در مقابل صدای گاوهایی که از کاتل ها و لابی های صهیون بیرون می آید به سجده می روند .
به دنبال اجرای فرامین شیطانی سامری صدها هزار نفر پیر و جوان حتی زنان و کودکان بی دفاع را می کشند و شهرها و خانه ها را خراب و بر ویرانه های آن خانه می سازند .
سازمان ملل و مجامع بین المللی به جای احقاق حق مردمی که مورد ظلم گوساله پرستان واقع شده اند ، ظالم را به رسمیت می شناسند ! چون جیبشان پر از سکه هایی است که از همین گوساله پرستان تأمین می شود .
حال مسلمانان و آزادگان جهان یک طرف و گوساله پرستان و حامیانشان یک طرف .
ای قبله گاه اولم ، منجی آمدنی است و نماز را در این مسجد به او اقامه خواهند کرد .
و وعده خدا که عاقبت" و لتعلن علوا ً کبیرا "برتری می جویید ، برتری بزرگ .اسرا ء آیه 4.