نوشته شده در دوشنبه 87/9/18ساعت 12:32 صبح  توسط قطره ای از دریا
اسماعیل تو کیست ؟ آبرویت ؟ موقعیتت ؟ نامت ؟ جانت ؟
و ... هر چه و هر که تو را نگه میدارد تا نگهش داری ... ؟
اکنون که ( آهنگ خدا ) کرده ای همه را در منا ذبح کن.
نوشته شده در پنج شنبه 87/9/14ساعت 8:56 عصر  توسط قطره ای از دریا
همه صف کشیدند ، و باهم دعوا دارند من .... من .... اول من !
چی اول تو ؟! دعوا نکنید ! اصلا ً هیچکدوم ! هیچ کدوم نباید بیرون برید . لطفا ً آروم بشید تا من نفس بکشم دارم خفه میشم .
اینا صدای فریادهایه که پشت حنجره ام صف کشیدند و میخوان بیان بیرون . اما نه نمیزارم !
فریادهایی که راه نفسم رو بستن و دست بردار هم نیستن .
خدایا ! تو شاهدی ؟! خوبه .
یاد یه شعر از معیری کرمانشاهی افتادم : عجب صبری خدا دارد / اگر من جای او بودم ... آه !
چشمهایم سفری را آغاز کرده از شرق گیسوانت به غرب آن . راستی آخرین برنامه پنج ساله کی پخش می شود تا شاهد عدالت فراگیر تو باشیم ؟ بازاری که در بورس نیست بازار اشاره های توست !
ای ابراهیمی ترین بت شکن ! ای موسایی ترین اعجاز ! ای پیشنماز عیسی ! ای مولایی ترین شیعه ! ای آرامش دل من ! ای ....
( امروز گفتم : عدالت به معنی کمک به همنوع هم هست . گفت : نظریه قایق نجات میگه خودت رو نجات بده وگرنه خودت غرق بشی چه فایده داره ؟! گفتم : هزاران انسان در غزه شرافتشان لکه دار شده !!! . گفت : ای بابا ما یه عالمه فقیر تو کشورمون داریم ! گفتم : اسلام این رو قبول نداره . گفت : اسلام رو وارد بحث نکن . ضرورت کشور ما یه چیز دیگه رو ایجاب میکنه . گفتم : سفسطه نکنید . گفت : نظرت رو درست کن ! برو بیشتر فکر کن . برات متأسفم )
در بین گفت و شنودها یه چیز یادم اومد که دوباره این فریاد ها رو بیدار کرد ( انا امام المنتظر )
عجب صبری خدا دارد ؟!!!
آنتن وجودم رو به توست . بگو حدیث غربت را ...
در بین این حرفها اس ام اس بیسیم چی اومد : ( چه کسی می تواند در مقابل گناه ، ذره ای از غیبت ، تهمت ، بی تقوایی و هرزگی که از ما سر بزند جواب بگوید ؟ ) آخیش فریادها آروم شدن .
خدایا شکرت . که تنها نیستم و تو جایگزین همه نداشته هایم هستی . و عجب جایگزینی!!! .
نوشته شده در شنبه 87/9/9ساعت 12:37 صبح  توسط قطره ای از دریا
... خدایا ! چی بگم ؟! خسته ام ...
الهی من لی غیرک ...
خواستم بنویسم . اما ... چه فایده ؟ ...
سید مرتضی - سید شهیدان اهل قلم - بقول یه نفر ، سیدنا : تو بگو ...
نوشته شده در جمعه 87/9/1ساعت 9:39 عصر  توسط قطره ای از دریا
دیوارهای دنیا بلند است ، و من گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار . مثل بچه ی بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه همسایه می اندازد . به امید آن که شاید در آن خانه باز شود . گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار.آن طرف ، حیاط خانه ی خداست . و آن وقت هی در می زنم ، در می زنم ، در می زنم، و می گویم : ( دلم افتاده توی حیاط شما ، می شود دلم را پس بدهید ؟! ... )
کسی جوابم را نمی دهد ، کسی در را برایم باز نمی کند . اما همیشه ، دستی ، دلم را می اندازد این طرف دیوار . همین . ومن این بازی را دوست دارم . همین که دلم پرت می شود این طرف دیوار ، همین که ...
من این بازی را ادامه می دهم
و آنقدر دلم پرت می کنم ، را
آنقدر دلم را پرت می کنم تا
خسته شوند ، تا دیگر دلم را
پس ندهند . تا آن در را باز کنند
و بگویند : بیا خودت دلت را
بردار و برو . آن وقت من میروم
و دیگر هم برنمی گردم . من این
بازی را ادامه می دهم ...
برگرفته از کتاب: در سینه ات نهنگی می تپد / خانم عرفان نظر آهاری
نوشته شده در پنج شنبه 87/8/23ساعت 11:8 عصر  توسط قطره ای از دریا
از عشق تا شعار
بین کسانى که به راستى، حقیقتى را باور دارند و آنان که مدعى باور داشتن چیزى هستند تفاوت از زمین تا آسمان است. مانند تفاوت عشق تا شعار.
عشق آسمانى است و عشق ورزیدن کار اهالى آسمان!
شعار زمینى است و شعار دادن حرفه زمینىها !
منتظران واقعى به امامشان عشق مىورزند.
مدعیان انتظار ، تنها شعار مىدهند .
منتظران واقعى در پى اصلاح وضعیت موجودند .
مدعیان انتظار ، هر نوع اصلاحى را محکوم مىکنند .
منتظران واقعى تلاش مىکنند تا موانع ظهور را بشناسند و آنها را برطرف کنند .
مدعیان انتظار ، منتظر مىمانند تا امام غایبى بیاید و امور را به صلاح آوردمنتظران واقعى انتظار را تکلیف و رسالت مىداند . مدعیان انتظار براى رفع تکلیف منتظرند .
منتظران واقعى ، بانشاطند و امیدوارانه به آینده مىنگرند.
مدعیان انتظار ، مأیوساند و دلخسته .
منتظران واقعى ، زندگى فردى و اجتماعى خود را براساس آنچه در انتظار اویند سامان مىدهند .
مدعیان انتظار ، نه در زندگى فردى نه در زندگى اجتماعى خود هیچ تأثیرى از آنچه انتظارش را مىکشند ، نمىپذیرند .
منتظران واقعى ، براى استقرار عدالت تلاش مىکنند .
مدعیان انتظار، استقرار عدالت را موکول به ظهور منجى غیبى مىدانند .
منتظران واقعى ، در مقابل ظلم و فساد ایستادگى و مبارزه مىکنند .
مدعیان انتظار ، با عوامل فساد و ظلم تنها در دل مخالفت مىکنند نه در عمل.
منتظران واقعى تلاش مىکنند تا حکومتهاى باطل را براندازند و خود زمینهساز حکومت عدل و ایمان گردند .
مدعیان انتظار ، اساساً هیچ حکومتى در زمان غیبت را حکومت حق نمىدانند و معتقدند باید منتظر شد تا خود امام بیاید و حکومت کند .
منتظران واقعى ، امر به معروف و نهى از منکر مىکنند که سنت همه صالحان عالم است .
مدعیان انتظار ، نسبت به دیگران بىتفاوتند .
منتظران واقعى ، نگران سرنوشت خود و جامعه هستند .
مدعیان انتظار ، به سرنوشت خود و جامعه نمىاندیشند و اقدام جدىاى در عرصههاى اجتماعى و اصلاحى نمىکنند .
منتظران واقعى ، در برابر آزارها و تکذیبها مقاومت مىکنند .
مدعیان انتظار ، آنقدر محافظهکارند که مورد آزار و تکذیب قرار نمىگیرند .
نوشته شده در دوشنبه 87/8/20ساعت 2:21 صبح  توسط قطره ای از دریا
در طوس تجلی خدا می بینم
آثار جلال کبریا می بینم
در کفشکن حریم پور موسی
موسی کلیم با عصا می بینم
نوشته شده در یکشنبه 87/8/12ساعت 3:59 عصر  توسط قطره ای از دریا
شما فکر کردید صاحب ندارید ؟!
دیرم شده بود . منتظر تاکسی بودم . همیشه تاکسی بود اما اون روز هر چی ایستادم بی فایده بود . مجبور شدم پیاده برم . خیلی دلم گرفته بود . هم بخاطر ایام فاطمیه ، هم یه مشکلی برام پیش اومده بود ، که منو داشت از پا در میاورد . سراسیمه وارد کلاس شدم . کلاس شروع شده بود ! استاد چند لحظه سکوت کردند تا من بشینم ، همه صندلیها پر بود به ناچار ردیف اول یه صندلی خالی بود نشستم ، اما خیلی سختم بود ، چند دقیقه ای از کلاس گذشت . استاد گفت : میخوام بحث رو عوض کنم !
و شروع کردند به تعریف : " یه روز علامه طباطبایی قبل از نوشتن کتاب تفسیر المیزان ( ایامی که در تهران زندگی میکردند ) تو کلاس مشغول تدریس بودند که یکی از دوستان آمدند و گفتند : آقا ! صاحبخونه وسایل شما رو ریخته تو کوچه ( آخه یکی دو ماهی بود که کرایه خونه نداده بودند و حقوق طلبگی کفاف نمیکرد ) . با هم را افتادند سمت خونه ؛ وقتی رسیدند سر کوچه و دیدند خانم و بچه ها با وسایل تو کوچه هستند ، یه لبخند زدند و گفتند : هه ! خدا هم فکر کرده ما آدمیم ! میخواد امتحانمون کنه ! "
من که خودم منتظر یه تلنگر بودم اشکام همینطور جاری شد بدون اینکه صدام در بیاد ، حتی جرأت نمیکردم دستم رو به سمت چشمام ببرم اشکام رو پاک کنم ، همین طور سرم پایین بود . استاد چند دقیقه سکوت کرد . بعد شروع کرد به خوندن دعای فرج و بعضی از همکلاسیها شروع کردند به گریه ! بعد از اتمام دعای فرج سرم رو آروم آوردم بالا ! دیدم استاد داره نگام میکنه ! یه لبخند معنی داری زد و گفت : فکر کردید شما صاحب ندارید ؟! دیگه تا آخر کلاس خجالت میکشیدم سرم رو بلند کنم . آخه ایشون انگار فهمیده بودن من کم آوردم .
واقعاً ما خیلی وقتها یادمون میره صاحب داریم !!!
نوشته شده در شنبه 87/8/4ساعت 3:49 عصر  توسط قطره ای از دریا
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو
ببین باقیست روی لحظه هایم ردپای تو
آسمونی - مسافر کوچولو و ... بچه ها یادش بخیر - شهادت امام صادق (ع) پارسال کنگره شهدا ، دکور زدن ها - گِل بازیا - سوزوندنا - شب نخوابیها - روز یادواره و بعد سکوت و تنهایی - اما آسمونی بعدش رفتیم جنوب ...... یادش بخیر : ارباب خوبم کرب بلاتو عشقه .... و غروب مقر ....
( آسمونی عکس رو بخاطر تو گذاشتم ، گفتی خیلی دوستش داری )
نوشته شده در جمعه 87/7/26ساعت 6:18 عصر  توسط قطره ای از دریا
با که گوید راز خود را این دل درد آشنا
جز سکوت دشت او را همزبانی بیش نیست
رفتم که تیر از پا کشم
محمل ز چشمم دور شد
یک لحظه من غافل شدم
یک عمر راهم دور شد
نوشته شده در چهارشنبه 87/7/17ساعت 10:22 عصر  توسط قطره ای از دریا
می دونین من چی حدس می زنم ؟! بذارین از اول تعریف کنم . این جانب رفته بودم برای خرید بعد از یک سال و اندی ! که دوباره این دغدغه فرهنگی ( مثل بختک افتاده روی جونم و به هیچ وجه ول کن معامله نیست ) به غلیان افتاد ؛ ولی چرا؟
برای اینکه حتی توی ادکلن فروشی ها هم از دست این بازیگرا و خواننده ها ، آرامش نداریم . بابا ! ما نمی گیم ادکلن هایی وارد کنن که عکس انیشتن و پرفسور حسابی و یا هر آدم حسابی دیگه روش چاپ کرده باشن ؛ ولی دیگه این قدر عکس این جک و جونورای رنگاوارنگ به خورد ما ندن . خیال کنم اگه همینطور پیش بره ، روی پوشکای بچه هم عکس بچه گیای جنیفر لولو و یکی از خان های هندی رو بندازن . به هر حال من حدس می زنم پای این آقاو خانومای شبه محترم خصوصاً از نوع هندیش در زندگی ما ، برای اولین بار ، کارتون عروسکی " خونه مادر بزرگه " با نقش (هاپوکومار ) باز کرد.
به هر حال من شخصاً از صاحبان فرهنگ ، عاجزانه درخواست دارم با چاپ کردن این عکس ها روی مجله ها و کتاب ها و پوسترها و ادکلن و جوراب و پوشک ها و ... حال مردم رو خراب نکنن .
حالا هی بگید شما جوانها چرا اِلید چرا ِبلید؟ تقصیر خودتونه! ما هیچ کاره ایم ! والا ! باور ندارید ؟ برید از بزرگان فرهنگ و گفتگو و تمدن و اینا بپرسید .... آخه نزدیکه انتخاباته ! تحویلتون هم میگیرن ...